خدا را بندگانند که چون زنی را در چادر بینند، حکم کنند که نقاب بردار تا روی تو ببینیم که چه کسی و چه چیزی!

که چون تو پوشیده بگذری و ترا نبینیم مرا تشویش خواهد بودن که این کی بود و چه کس بود!

من آن نیستم که اگر روی ترا ببینم بر تو فتنه شوم و بسته تو شوم!

مرا خدا دیری ست که از شما پاک و فارغ کرده است! از آن ایمنم که اگر شما را ببینم مرا تشویش و فتنه شوید!

الاّ اگر نبینم در تشویش باشم که چه کس بود!

به خلاف طایفۀ دیگر که اهل نفس اند اگر ایشان روی شاهدان را باز بینند فتنۀ ایشان شوند و مشوشّ گردند

پس در حق ایشان آن بِه که رو باز نکنند تا فتنۀ ایشان نگردد! و در حق اهل دل آن بِه که رو باز کنند تا از فتنه برهند!


"فیه ما فیه": جلال الدین بلخی(مولوی) ص 159

ملاحظات ما:

1. بسیاری از صوفیان در طول تاریخ بنا بر اعتقاد و تفسیر باطل خود از اصطلاح خود ساخته "شریعت، طریقت و حقیقت" استاد توجیه برای شکستن حریم شریعت شده اند.

2. توجیهات صوفیان برای پوشاندن ننگ بعضی مشایخ صوفیه در نقض شریعت، گاه عوام فریب و گاه بسیار مضحک است! مثلا در توجیه برهنه بودن کامل! بعضی مشایخشان گفته اند: آنها چنان فنای در خدا! و از دنیا فارغ شده بودند که حتی پوشیدن شلوار هم بر روح لطیفشان! سنگینی می کرده!

3. این صوفی گمراه، که اهل دل! و امثال خودش را ایمن از فتنه نظر به چهره زنان می بیند. آنهم نظری بعد از حکم به زن! که نقابت بردار تا ببینم کیستی و چیستی! هموست که مریدش افلاکی در مناقب العارفین! گزارش مجالس سماع او با زنان قونیه را گزارش کرده است.!

4. به قول معروف مشت نمونه خروار است. قبلا هم مشتهایی از انحرافات عقیدتی مولوی را ـ که بسیار بدتر از انحرافات عملی است ـ نشان دادیم! ـ در قسمت برچسب ها روی کلمه مولوی کلیک کنید ـ

حال سؤال اینجاست چطور می شود چنین کسی را با چنین بینش و منشی بر فراز قله معرفت دانست و کتابش را قرآن فارسی ـ نعوذ بالله ـ و اصول دین نامید؟!